ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

برای تو می نویسم

ستایش نازدونه من دومین عید زندگیت مبارک « زندگیت به روشنی دریا به بزرگی اقیانوس و به وسعت آسمان آبی، به گرمی خورشید فروزان باد » این آخرین بار برای سال 90 که می نویسم : سال تحویل سال 91 ساعت 8 و 44 دقیقه و 37 ثانیه  روز سه شنبه اول فروردین سال نهنگ می نویسم برای تک دخترم تک ستاره آسمانم تا بدانی که چقدر دوستت داریم. لحظه ها خیلی سریع می گذرند و نازنین من بزرگ و بزرگ تر می شود هر روز خود را با این دنیا بیشتر وقف می دهد چیزهای جدید یاد می گیری و حرف هایی به خوش رنگی برگ گل می زنی و دنیای ما را ...
27 اسفند 1390

حرف های جدید

در سن 18 ماهگی گل گلدون من کلمه های جدید یاد گرفته : بله : بیه سلام : یلام دوست دارم ناز گلکم راستی 18 ماهگیت مبارک دخملکم باید ببریمت واکسن 18 ماهگی بزنی چون با اول فروردین تداخل داره و همه جا تعطیله در 5 و 6 فروردین می برمت تا واکسنت رو بزنی . سال نو رو هم پیشاپیش به یکی یه دونه ام تبریک می گم. ...
27 اسفند 1390

دخترم

دخترم برگ گلم غنچه ی خوش رنگ دلم دست خود را حلقه کن بر گردنم خنده زن بر چشمهای خسته ام عشق تو آواز صبح زندگی ست مهر تو آغاز لطف و بندگی ست سر گذار بر شانه های مادرت بوسه زن بر گونه های زرد من خانه ام سبز از صدای شاد توست مادرت مست از نوازش های توست اشک های سرد خود را پاک کن گرمی قلب مرا با جان خود دمساز کن گوش بسپار به لا لای حزین مادرت خوش بخواب دیده من تا سحر، فانوس گرم و روشن است   ...
21 اسفند 1390

روزها

ستایش ناز ناز نازی دخملک لوس ما یه شعر یاد گرفته البته نه کامل شعر ببیی میگه ستایش: به به دنبه داری : ستایش نه نه پس چرا می گی : ستایش: به به دوست داریم با این به و نه گفتن دل هم رو بردی کلمات مامان و بابا رو هم دیگه درست تلفظ می کنی دخملیم تو همه چی تعادل داره آهنگ که می زاریم شروع می کنی به رقصیدن تازه میگی همه دست بزنند مداحی که می زاریم الکی دستت رو می زاری جلوی چشمات داری گریه می کنی و بعد سینه می زنی. جمعه شب ٥ اسفند ٩٠ تولد خاله پریسا بود خاله جون تولدت مبارک عمه اینا و عمو و خانواده عمو حامد هم بودن کلی رقصیدی با هل...
9 اسفند 1390

کودک و بازی علاقه مندي كودك به بازي نشانه سلامتي اوست

کودک و بازی علاقه مندي كودك به بازي نشانه سلامتي اوست و اگر كودكي بازي نكند بايد به سلامت او مشكوك و به فكر درمانش بود.  انسان نياز به حركت و جنبش دارد و بازي بخش مهمي از اين نياز است. هر فرد براي رشد ذهني و اجتماعي خود نيازمند انديشه و تفكر است و بازي خمير مايه ي اين تفكر و انديشه است.  آمادگي جسمي و روحي براي مقابله با مشكلات، بخشي از فلسفه بازي كودكان است. بنابراين، بازي هر چه گسترده‌تر، پيچيده ترو اجتماعي‌تر باشد كودك از مصونيت رواني بيشتري برخوردار مي شود. كشف دنياي اطراف بخش ديگري از فلسفه بازي است كه كودك حس كنجكاوي خود را از اين طريق ارضا مي‌كند. ...
8 اسفند 1390

قصه برای تکامل مغز کودکان

قصه گفتن براي تكامل مغز نوزاد لازم است   متخصصان روان شناسي ، قصه گفتن را براي تكامل مغز نوزادان و كودكان لازم مي دانند و مي‌گويند: با قصه‌گويي ، علاوه بر شناساندن صداي والدين ، صحبت كردن براي كودك راحت مي‌شود و كلمات را صحيح و كامل ادا مي‌كند   دكتر"نرگس كچوئي " روان شناس، در گفت و گو با ايرنا گفت: والدين براين باورند كه نوزاد هيچ چيز را متوجه نمي‌شود و لازم نيست با او حرف بزنند، اين در حالي كه مغز نوزاد آماده براي پذيرش و يادگيري است و دوست دارد صداي والدين خود را بشنود و با محيط آشنا شود وي گفت : والدين حتما بايد نام اشيا ، غذا،اسباب‌بازي و يا هرچيز ديگري را كه ...
1 اسفند 1390

یه حرف دو سیلابی

ستایش مامانی               گرما دهنده زندگیمون دیشب شام خونه مامان جون بودیم رفتیم مسجد از مسجد اومدیم اونجا وقتی بابا  مهدی از سرکار برگشت کت و کیفش رو گذاشت زمین داشتیم شام می خوردیم که ستایش خانومی رفت سمت کت بابایی کت و برداشتی و گفتی بابا من ، بابا من ما هم کلی ذوق کردیم و قربون صدقت رفتیم بابا مهدی که می خواست بخورتت خاله پریسا بغلت کرد و کیف رو هم نشون داد گفت : ستایش این مال کیه گفتی بابا من عکس دایی میثم رو دیدی گفتی دا بعد می خواستی بوسش کنی عزیزم دخترم خیلی خوشگلی خیلی نازی خیلی خیلی به توان بی نهایت ...
1 اسفند 1390
1